– محمد: “یک بار نشد این نرم افزار درست کار کنه، آبروی ما رو جلوی مدیرها برد، فقط بلدین افاضات کنید…”
– علی : “کی به شما گفته سرخود دِمو بدید؟! باید من هم تو جلسه می بودم…”
-محمد: “کی گفته باید تو هم می بودی؟ وظیفه شما ساخت نرم افزاره، به شما ربطی نداره”
-علی : “اگر به ما ربطی نداره، پس خودتون هم درستش می کردین”
-محمد: ” برو بابا شما زبون ادمی زاد حالیتون نمیشه …”
-علی : “نه تو حالیت میشه …”
شاید شما هم داخل تیم تون با چنین اوضاعی مواجه شده باشید، اوضاعی که یه چیزی خوب پیش نرفته و آدم ها از دست هم ناراحت شده اند و شروع کرده اند به پیدا کردن مقصر و کوبیدنش. در تیم هایی که باهاشون کار کردم خیلی با این قضیه مواجه شدم و می خواستم تجربیات بومی و ملی مون رو صرفا به اشتراک بگذارم.
حقایق و ضرب المثل هالی ایرانی
ما اسب هایی می شویم که همدیگر رو تو سربالایی گاز می گیریم
این ضرب المثل برای شرایطی است که وضعیت سخت شده است و کسایی که اونجا کار می کنند به جای اینکه سعی کنند با هم همکاری کنند تا شرایط سخت رو پشت سر بگذارند، از دست هم ناراحت می شوند و انرژی اشون رو صرف گاز گرفتن هم می کنند. شاید باور نکنید انرژی که صرف مبارزه با هم می کنیم را صرف انجام کار کنیم، خیلی سریع نتیجه می گیریم.
زندگی سربالایی و سرپایینی دارد
هیچ پروژه ای، هیچ زندگی هیچ انسانی فقط سرپایینی نداره، همیشه به میزان سرپایینی حتما سربالایی وجود داشته (حالا کار نداریم به شرایط خاص و آدم های خاص)
توی شرایط خوب، همه خوب هستیم منتهی این تو شرایط بد هست که ظرفیت و توان خودمون رو نشون می دهیم
ما ایرانی ها کوتاه مدت هستیم تا بلند مدت
یکی حقیقت نه چندان خوب هم هست در مورد ما ایرانی ها (البته این در مورد خارجی ها هم هست ولی ما یک ذره بیشتر داریم) که ما در کارهامون خیلی اهداف و لذت های کوتاه مدت رو دنبال می کنیم تا اهداف بلند مدت. اکثر کارهای بلند مدت مون نصف نیمه مونده یا با کیفیت پایین تمومش کردیم. یا به عبارتی یک مدت که از چیزی می گذره دنبال ماستمالی کردن و سر هم بندی کردنش می گردیم و فقط به این فکر هستیم که تمومش کنیم و از شرش خلاص شویم.
برای مثال، فیلم های ایرانی خوب شروع می شوند ولی تهش چنگی به دل نمی زنند، پروژه ها مون، خیلی با شوق و ذوق شروع می شه ولی تهش همه از دست هم نارحتن و احتمالا یا تموم نمی شه یا سرهم بندی میشه و … .
اما راه چاره چیست؟
1- راه حل محور بودن به جای مشکل محور بودن
اگر این فکر در همه به وجود بیاید که پیدا کردن مقصر یا با کنایه حرف زدن مشکلی حل نخواهد شد و صرفا روابط ما رو بد خواهد کرد، بسیاری از مشکلات حل می شود. بهترین مثال این است که طرز برخورد با مسئله رو عوض کنیم، به جای اینکه بپرسیم “چرا این مسئله به وجود آمد یا کی اینکار رو کرده؟” بپرسیم “به چه نیاز داریم تا این مسئله رو حل کنیم طوری که سری بعد هم اتفاق نیفتد”، البته این به این معنی نیست که مسئله بررسی نشود، بلکه راه حل محور به قضیه نگاه کنیم نه مقصر محور یا قضاوتی.
2- این یک مارتن است و نه دوی صد متر
زندگی هم پروژه است، این پروژه هایی که ما در آن هستیم، یک مارتن هستند و نه یک دوی صد متر که اینقدر انرژی مون رو تو چند متر اول تموم کنیم. باید آهسته رفت ولی پیوسته. یکی از خصوصیت خوب خارجی ها نسبت به ما همین رفتار هست، معمولا در کارهایی که می کنیم حد وسط رو نگه نمی داریم یا افراطی کار می کنیم یا افراطی تفریح.
بخصوص پروژه های نرم افزاری، این سرعت آهسته و پیوسته بشدت ضروری است، بخاطر اینکه معمولا وقتی خسته هستیم و فشار هم هست که پروژه سریع تموم بشود، منجر به ماستمالی کردن کارها می شود و بقیه قضیه که خودتون می تونید بزنید (هزاران باگ کوچیک و بزرگ و یک سیستمی که می ترسند به یک خط دست بزنند نکنه ده جا از کار بیفتد)
3- یادگیری و تفریح هم جزوی از کار است
معمولا هر وقت که به تیم ها سر می زنیم سرشون شلوغ هست و وقتی برای یادگیری و تفریح ندارند و همش باید این باگ رو حل کنند یا فلان قابلیت را تمام کنند و … . ولی باید این رو در نظر بگیریم ما در یک مارتن هستیم، اگر طی این مارتن مهارت های جدید یاد نگیریم یا تفریح نداشته باشیم،(تفریح شامل سفر، تفریح حین کار و …) خسته خواهیم شد، اگر زمانی سر کار حس کردید که باید یک زمانی از کار دور باشید تا چیزهای جدید یاد بگیرید یا استراحت کنید، مطمئن باشید که شما دوی صد متر دارید می دوید و نه یک مارتن.
4- نشان هایی برای رسیدن به اهداف
ما هر کاری بکنیم بالاخره لذت های کوتاه مدت بیشتر جواب می دهند چون سریع قابل دست یافتن هستند، مثل کسی که رژیم می گیره، اوه تا وزن کم کنه کلی طول می کشه ولی خوردن یک غذای خوشمزه و حال کردنش رو سریع در دسترسه. اما در پروژه ها هم هر چند خیلی گفتیم ما در مارتن هستیم؛ ولی باید اسپرینت هایی هم باشند، اسپرینت های دوی صدمتری. اصلا برای همین در اسکرام اسم این گذاشته اند اسپرینت.
یعنی در بازه های زمانی کوتاه مدت یک حرکت قابل قبول می کنیم برای رسیدن به هدف بزرگ. یا به قول دوستان خارجی Mile Stone هایی رو تعیین می کنیم که سریع به اونها برسیم و این حس دوی صدمتر خودمون رو بتونیم ارضا کنیم.
یا خیلی ساده ما می دونیم که داخل یک مارتن هستیم و باید آهسته پیوسته حرکت کنیم، ولی داخل خود این مارتن اهداف کوتاه مدت هم داریم که برای رسیدن به اون ها اسپرینت هایی می زنیم؛
4.5 : همه جا تعارض و مشکل هست و ما غیر عادی نیستیم
وقتی طی کار اختلافات پیش می آید، اولین ذهنیت خیلی از ما این است که این چه آدم مزخرفی است یا ما چه تیم یا شرکت بدی داریم. این فکر بسیار مسموم است که فکر کنیم ما بدبخت ترین آدم ها روی کره زمین هستیم و همه جا خیلی خوب هستند و من بروم اونجا خیلی خوب خواهد شد.
باید قبول کنیم که
یک – ” مرغ همسایه همیشه غاز هست” ولی ما هم درست نگاه کنیم “مرغ ما هم می تواند غاز باشد”
دو- اختلافات و مشکلات همیشه همه جا هستند و اینکه ما الان یک چند تا از اون ها رو داریم به نشانه غیر عادی بودن ما نیست، بر عکس نشون میده ما خیلی هم عادی هستم و باید قبول کنیم اگر مشکلی نباشد رشد و پیشرفتی هم نخواهد بود
5- آدم ها و ارتباط هاشون بالاتر از فرآیند ها و ابزار ها
اولین اصل بیانیه چابک این هست که “آدم ها و ارتباط هاشون مهم است”، یعنی ارتباط ما خیلی اهمیت دارد، خیلی وقت ها پروژه ها باید شکست بخورند، خیلی وقت ها باید یک اشتباه انجام بدهیم، خیلی وقت ها باید اوضاع سخت بشوند، چرا؟ فقط فقط بخاطر اینکه ما یاد بگیریم، یاد گیری از کتاب خوب هست ولی چیزی جای تجربه را نخواهد گرفت، منتهی نباید از این تجربیات ترسید، نباید خودمون رو کامل نشون بدهیم تا وقتی شکست هم خوردیم خجالت بکشیم یا اون رو انکار کنیم یا تقصیر دیگران بیاندازیم.
5-1 : روابط ما بسیار مهم تر از هر نتیجه ای است، اصلا بسیاری اوقات روابط خوب ما نتیجه واقعی است، یا به عبارتی این تیم خوب می تواند یک محصول خوب خلق کند.
5-2 : خودمون رو کامل نشون ندهیم و از تجربه شکست نترسیم (تجربه شکست بهترین منبع یادگیری است؛ البته اگر مسئولیت کارها رو بپذیریم) – پیشنهاد می کنم این رو هم بخونید.
امیدوارم این نوشته کمکی هر چند مختصر به دوستان کرده باشد
موفق باشید
اسد صفری
1 دیدگاه در “اسب ها در سربالایی همدیگر را گاز می گیرند”