تازه وارد یک شرکت شده اید بسیار شوق و ذوق دارید، میخواهید همه چیز را درست کنید، میخواهید دنیا را جای بهتری کنید، ولی بعد از مدتی شبیه بقیه میشوید، شاید بی انگیزه تر از بقیه. ولی چرا این اتفاق می افتد؟
یکی از بهترین روش های انگیزش تیمها، دیدن تاثیر کار بر روی مشتریان است.
یعنی این تسک من چه تاثیر بر زندگی مشتری ها دارد؟
یکی از مثال های معروف قدیمی، اگر از آبدارچی ناسا بپرسید چه کاری انجام می دهی، احتمالا خواهد گفت “من به پرتاب شاتل کمک می کنم” ولی از آبدارچی شرکتهای خودمان بپرسیم خواهند گفت، “از صبح تا شب دارم حمالی می کنم …”
یکی از مثالهای اخیر که بیاد دارم، در شرکتی که یک فروشگاه اینترنتی است، یک باگ مربوط به پرینت لیبل وجود داشت. درخواست دهنده این بخش انبار بود و بشدت انتظار رفع این باگ را داشتند. لیبلهایی که چاپ می شدند قابل اسکن نبودند و این روند انبارداری را بسیار کند میکرد.
ولی این باگ برای برنامه نویس ها اهمیتی نداشت، “بابا اینکه باگ مهمی نیست، دستی دارن کار رو انجام یمدهند دیگه، برای چی باید روش وقت بگذاریم، اصلا مهم نیست…”. ولی زمانی که باگ رفع شد، از برنامه نویس ها خواسته شد که در محل انبار حضور داشته باشند و خوشحالی کل کارمندان را دیدند که چقدر از رفع این باگ خوشحال شده بودند، خودشان دیدند این چقدر به راحتی کار آنها در انبار کمک می کرد، و دیالوگ جدیدشان این بود که “چرا ما این رو سریع تر درست نکردیم…”
یا مثال دیگر در پروژه بانکداری الکترونیکی که در آن هستم، ویژگی با عنوان “پرداخت مستمر” پیاده شده است، در جلسه برنامه ریزی یکی از برنامه نویس ها گفتند “یک مورد دیدم که عنوان پرداخت مستمر رو زده بود، پرداختی ماهانه برای مامان، شما تصور کنید یک پسر داره ماهانه یک مبلغی برای مادرش واریز میکنه، حالا فکر کنید این از کار بیفته و پول به دست مادر نرسه، چه حالی می شوید…”.
یکی از تفاوت های اصلی روش های چابک در این است که شما واسط تیم ها با بازار-مشتریان نشوید، اجازه بدهید تیم ها مشکلات مشتری ها را لمس کنند، اجازه بدهید اهمیت و تاثیر خروجی کارشان بر مشتری ها را ببینند.
چابک و موفق باشید