آیا خاک سازمان شما برای تغییر آماده است؟

آیا خاک سازمان شما برای تغییر آماده است؟

آیا خاک سازمان شما برای تغییر آماده است؟

چند وقت پیش برای کوهنوردی به یک مسیر در بیرون شهر رفته بودم. قسمتی از مسیر، خاکی و سنگلاخی بود و به نظر می‌رسید هیچ گیاهی در آن توان رشد ندارد. اما با کمی دقت، می‌شد بوته‌های کوچک و جان‌سختی را دید که از دل سنگ‌ها بیرون زده بودند. همان‌جا ایستادم و به این فکر کردم که یک جنگل سرسبز و انبوه، چطور شکل می‌گیرد؟

ما معمولاً جنگل را با درختان بلند و قدیمی‌اش می‌شناسیم و تصور می‌کنیم که از روز اول همین‌طور بوده. اما واقعیت این است که هیچ جنگلی یک‌شبه به وجود نمی‌آید. اینطور نیست که یک نفر تعدادی نهال درخت را در یک زمین بایر بکارد و چند سال بعد یک جنگل تحویل بگیرد. طبیعت، روش هوشمندانه‌تر و صبورانه‌تری دارد.

همه چیز از همان زمین خالی و سنگلاخی شروع می‌شود. اولین موجوداتی که در این خاک بی‌حاصل جوانه می‌زنند، گیاهان پیشگام هستند؛ همان علف‌های هرز یا بوته‌های کوچکی که می‌توانند در سخت‌ترین شرایط هم زنده بمانند. این گیاهان هدف نهایی نیستند، اما مهم‌ترین نقش را ایفا می‌کنند. آن‌ها با ریشه‌هایشان سنگ‌ها را کمی سست می‌کنند، با مرگ و تجزیه‌شان کمی مواد مغذی به خاک اضافه می‌کنند و محیط را برای گونه‌های بعدی آماده می‌کنند.

بعد از مدتی، خاک آنقدر غنی می‌شود که گیاهان کمی پیچیده‌تر، مثل چمن‌ها و بوته‌های بزرگ‌تر، فرصت رشد پیدا می‌کنند. این گیاهان جدید، سایه ایجاد می‌کنند، رطوبت را بیشتر نگه می‌دارند و باز هم کیفیت خاک را بهتر می‌کنند. این چرخه همین‌طور ادامه پیدا می‌کند. هر نسل از گیاهان، شرایط را برای نسل بعدی مهیا می‌کند. سال‌ها طول می‌کشد تا بالاخره آن خاک فقیر، آنقدر غنی و آماده شود که بتواند بذر یک درخت تنومند را در دل خود بپروراند.

این داستان چقدر شبیه ماجرای تغییر در سازمان‌ها و حتی زندگی شخصی ماست. ما اغلب شیفته‌ی نتایج بزرگ و «تغییرات انقلابی» هستیم. می‌خواهیم یک‌شبه فرهنگ سازمان را متحول کنیم، یک فرآیند جدید را «نصب» کنیم یا یک عادت قدیمی را با یک تصمیم قاطعانه کنار بگذاریم. در واقع، ما می‌خواهیم همان درخت تنومند را در یک زمین سنگلاخی بکاریم و انتظار داریم سبز شود.

اما تقریباً همیشه شکست می‌خوریم. چرا؟ چون زمین را آماده نکرده‌ایم. فرهنگ سازمانی، مهارت‌های تیم، فرآیندهای موجود و حتی طرز فکر ما، همان «خاک» است. اگر این خاک برای پذیرش تغییر آماده نباشد، بهترین و بزرگ‌ترین ایده‌ها هم در آن ریشه نمی‌دوانند.

راه حل، شاید در پیروی از منطق طبیعت باشد. به جای تلاش برای یک تغییر بزرگ و ناگهانی، باید بپرسیم: آن «گیاه پیشگام» در محیط ما چیست؟ آن کوچک‌ترین، ساده‌ترین و جان‌سخت‌ترین تغییری که می‌توانیم همین امروز ایجاد کنیم و شرایط را حتی به اندازه‌ی یک ذره، بهتر کند، چیست؟

شاید این تغییر، فقط اصلاح روش برگزاری جلسات هفتگی‌مان باشد. شاید یادگیری یک مهارت نرم‌افزاری جدید توسط یکی از اعضای تیم باشد. یا شاید ایجاد یک کانال ارتباطی جدید برای شنیدن بازخوردها. این‌ها شاید در نگاه اول بی‌اهمیت به نظر برسند، اما همین تغییرات کوچک، مثل همان گیاهان پیشگام، به تدریج خاک سازمان را آماده می‌کنند. اعتماد را کمی بیشتر می‌کنند، یک مهارت جدید اضافه می‌کنند، یا یک مسیر ارتباطی را باز می‌کنند. و این‌ها، شرایط را برای تغییر بعدی، که شاید کمی بزرگ‌تر باشد، مهیا می‌کنند.

تغییر پایدار، کاشتنی است، نه نصب‌کردنی. نیاز به صبر و باغبانی دارد. باید از خودمان بپرسیم به جای تلاش برای کاشتن یک جنگل آماده، چطور می‌توانیم امروز اولین بذر یک بوته‌ی کوچک را در خاک سازمان‌مان بکاریم و با حوصله منتظر بمانیم تا زمین برای قدم‌های بعدی آماده شود؟ شاید ما در سازمان‌هایمان به «باغبانان تغییر» بیشتری نیاز داریم تا «مدیران تغییر».

بخش او این نوشته الهام گرفته از پادکست استر دربی است.