اولین هفته بود که وارد یک مجموعه بزرگ نیمه دولتی شده بودم، بیشترین جمله ای که می شنیدم این بود “… همیشه اینطوری بوده …کلا ما از اولش اینجوری کار کردیم…کلا اینجا اینجوری هست و عوض نمیشه”.
مولفهای که در این سازمان بشدت قابل مشاهده بود “اطمینانپذیری” بود، یعنی سال ها است که همه چیز روی یک روال خاصی است و این روال خاص ادامه دارد و همه به این روال عادت کردند.
با اینکه خودشان فکر می کردند در این چند سال تغییرات زیاد بوده است ولی حتی تغییرات هم با مولفه “اطمینان پذیری” انجام می شد. مثلا با تغییر یکی از مدیران ارشد، از نیروی خدماتی پرسیدم چه اتفاقی می افتد؟ و او گفت “خوب فلانی ها عوض می شوند، فلان کارها بولد می شوند و … “. حتی زمان تغییرات نیز قابل پیش بینی بود، فلان مدیر که امروز آمده است، یک سال بعد میره.
مولفه “اطمینان پذیری”، همراه با “پیش بینی پذیری” است. یعنی همه چیز قابل پیش بینی می شود. با اینکه پیش بینی پذیری مولفه بسیار خوبی برای مدیران و افراد سازمان است اما وقتی “اطمینان پذیری” در یک محیط بیش از حد باشد، سیستم دچار ثبات زیاد می شود، این ثبات بشدت از تغییرات و پذیرش تغییرات گریزان است زیرا هر تغییری به منزله تهدید بزرگی تلقی می شود. شاید شنیده باشید که می گویند، اگر شما به سازمان X بروید ته نشین یا فسیل می شوید و دچار روزمرگی می شوید.
در مورد مقاومت در برابر تغییرات، برای مثال، نفراتی که سال ها است با یک شیوه در آنجا کار کرده اند، اصلا به روز نشده اند، با معرفی کوچکترین تغییرات، شروع به مقاومت های شدید خواهند کرد زیرا امنیت شغلی یا جایگاه خود را در خطر می بینند.
اما در مقابل “اطمینان پذیری” ما مولفه “انطباق پذیری” را داریم. به عبارت ساده یعنی اینکه سازمان دائم با تغییرات (محیطی – تکنولوژی – بازار و …) خود را منطبق می کند. در این نوع محیط ها تغییرات زیاد هستند و معمولا این تغییرات قابل پیش بینی نیستند و بعبارتی “پیش بینی پذیری” را از دست می دهیم.
یک ماه بود با یک مجموعه استارتاپی کار می کردم و داشتیم فاز شناخت مجموعه را طی می کردیم، یک مرتبه وسط این فاز، کل یک تیم یک شبه منحل شد، تعداد زیادی افراد از شرکت رفتند و یک آشفتگی بزرگی در مجموعه رخ داد. خوب این به خاطر یک سری دلایل تجاری بود که لازم شده بود این تیم و افراد کنار گذاشته شوند ولی “انطباق پذیری” شدید، باعث ایجاد عدم ثبات می شود و عدم ثبات پیش بینی پذیری را کم خواهد کرد.
مغز ما بشدت عاشق پیش بینی است(قضاوت عجولانه یکی از مصادیق همین مورد است) و قابل پیش بینی بودن همراه با حس اطمینان است و هر چیز ناشناخته ای ترسناک است. اگر ما ندانیم هفته بعد چه اتفاقی قرار است بیفتد دچار ترس ناخودآگاه خواهیم شد.
و دیالوگ آشنا “معلوم نیست چه خبر هست اینجا… شاید فردا تیم ما یا خودم من را اخراج کنند، هر روز شیوه کار عوض می شود …”.
بنابر تجربه من در این چند سال، متاسفانه سازمان های ما از ثبات بیش از حد رنج می برند(کارمندان احساس لختی می کنند) و استارتاپ ها از بی ثباتی بیش از حد در عذاب هستند. (فضای آشوب)
ایجاد تعادل مابین “اطمینان پذیری” و “انطباق پذیری” می تواند به چابکی سازمان منجر شود. چابکی که نه در آن کارمندان احساس لختی می کنند و نه اینکه از تغییرات می ترسند.
اطمینانپذیری در سطح مناسب عالی است، زیرا با ایجاد یک ثبات نسبی باعث می شود، برنامه ریزی انجام دهیم، استراتژی مشخصی را پیروی کنیم و افراد بر اساس برنامه ریزی جلو بروند و حس داشتن استراتژی مشخص را تجربه کنند.
انطباقپذیری هم با در نظر گرفتن ریسک نیز عالی است. چه بخواهیم یا نخواهیم همه چیز در حال تغییر است ما نیاز داریم تا خودمان را با تغییرات تطبیق بدهیم، ولی تطبیق پذیری باید همراه با کنترل ریسک باشد، یعنی اولا لازم نیست ما هر تغییری را بپذیریم، دوما معرفی تغییرات باید همراه با یک سیستم مدیریت تغییرات انجام شود تا کمترین لطمه به مجموعه وارد شود.
چابک و موفق باشید
خیلی خوب
معمولا تو شرکت های دولتی این چنین مشکلاتی هست و اونم بخاطر استهلاک بیش از حد و کندی پیشرفت کارها و موانع اداری بیخودی و . . . . است.
واقعا این هست
طرف واقعا میترسه از اینکه اظهار کنه یه مطلبی رو بلد نیست، یا تجربه نداره یا کار نکرده، شایدم حق داره چون امنیت شغلیش به خطر میفته
اما واقعا اون فرهنگ همکاری تیمی و کمک به همدیگه که تو اسکرام که نه تو صدر اسلام اول از همه اومده هنوز جا نیفتاده متاسفانه.
از اون بدتر این که مدیران ما هم توجهی به این موضوع نمیکنن متاسفانه.