نیم ساعت مانده بود تا کلاس شروع بشود، با خودم حساب کرده بود که نیم ساعت زودتر راه بیفتم حتما خواهم رسید. غافل از اینکه ترافیک رو پیش بینی نکرده بودم. چنان ترافیکی بود که مجبور شدم پیاده به مسیر ادامه بدهم تا شاید با کمی تاخیر، حداقل برسم. ولی انگار این مسیر تمام شدنی نبود. بالاخره با 25 دقیقه تاخیر رسیدم و در خانه استاد را زدم. در رو باز کردن و رفتیم به بالا. استاد که از آدم های منظم آمریکا دیده بودند چنان بخاطر این تاخیر ما رو مورد مرحمت قرار دادند که در همان لحظه تصمیم گرفتم از فردا 1 ساعت زودتر از خانه راه بیفتم.
ولی فردا همان موقع با خودم گفتم امروز ترافیک زیاد نخواهد بود، 40 دقیقه زودتر بروم خواهم رسید. ولی باز هم 10 دقیقه تاخیر داشتم . دوباره مرحمت استاد شروع شد و “الان اگر آمریکا بودی اخراج شده بودی، مهم نیست چی بلدی می نداختنت تو رستوران تا ظرف بشوری و … “
این داستان کلاس خصوصی زبان من بود که استاد گرامی تلاش داشتند علاوه بر زبان خارجی، نظم و انظباط آمریکایی رو هم به من یاد بدهند. ایشان که بزرگ شده و زندگی کرده آن ور آب ها یودند ، همیشه می فرمودند که برای اینکه اونور موفق بشوی قبل از تخصص خاص باید خصلت نامنظمی ایرانی خود را فراموش کنی .
اما حقیقتا این برایم جالب بود که شرکت های خارجی به نظم تاکید خیلی زیادی داشتند و حتی آدم نامنظم که به تخصص او هم نیاز داشته باشند را اخراج می کنند. بعبارتی نظم مهمتر از تخصص شده است. اما این نظم نقطه فصل ما ایرانی ها با کشورهای موفق است .
حقیقتا چند بار شده است با دوستانتان قرار بذارید و همه سر موقع بیایند؟ چند بار شده است که کلاس رو شروع کرده باشید و چند نفر وسط کلاس آمده باشند؟ چند بار هواپیما سر موقع پرواز داشته است؟ چند بار پولی که قرض داده ایم رو به موقع پس داده اند؟ چند بار شده است قرص های تجویزی دکتر را سرموقع استفاده کنید؟ در مورد ورزش چطور؟ تجربه چند دهه زندگی در اینجا نشان داده است ما آدم های نظم پذیری نیستیم بخصوص اگر آن خود-نظم پذیری باشد.
چیزی که مشخص است در لایه های مختلف اجتماع ما، نظم وجود ندارد و کلا با شعار هر آنچه آید خوش آید زندگی می کنیم و زیاد نظم را دوست نداریم و بی نظمی فرهنگ کلی ما است. (یکبار با دوستانی قرار داشتم که برای اولین بار می دیدمشون، نیم ساعت بنده الاف شدم، بعد وقتی تشریف آوردن و از قضیه باخبر شدن، فرمودن که “ای وای شما مگه خبر نداشتین ما اگر بگیم 10 شما باید 10:30 بیایید” و اینگونه بود که پی به فرهنگ بردم و سعی کردم قاطی این فرهنگ بشوم و از سری بعد با یک ساعت تاخیر به محل اعزام شوم )
خوب چرا ما در دنیای چابک دغدغه نظم داریم؟ و بعبارتی چه شد که ما در این باره نوشتیم؟
از زمانیکه فلسفه چابک در دنیا یا حتی ایران به گوش رسید، اولین اقدام کوبیدن مدیریت بالا به پایین و مدیریت دستور و کنترلی بود و تاکید علمای این حوزه بر روی ایجاد تیم های خود سازمانده بود، تیم های که بدون داشتن هر گونه کنترل خارجی می توانند خودشان را مدیریت کنند و به پیش روند. ولی سوال اینجاست که آیا با وجود چنین آدم های بی نظمی می توان به چنین تفکری دست یافت؟
الان یکی از همان مدیران عزیز در دوره آموزشی چند روز پیش می گوید “دیدی بهت گفتم نمیشه از چابک در ایران استفاده کرد ” :دی
اما این مسئله دقیقا از سه جنبه قابل طرح است :
1- یکسری از دوستان می فرمایند چابک شدن همانا برتری فنی ما است ، ما زمانیکه خوب تست بنویسیم، خوب طراحی کنیم، خوب اصول شی گرایی و الگوههای طراحی را بدانیم همین برای ما کافی است ، یا همانا فرقه یا خوارجین Craftsman یا استادکار،
2- دومین موارد کسانی هستند که بدون آمادگی خاصی و با دانش خیلی کم رفتند سمت چابک شدن و از چابک بودن فقط یک تابلوی وظایف رو دارند و بسیار هم خوشحال هستند که چابک شده اند ، این دوستان هم چابک سواران کتابی هستند. این دوستان معمولا نمی خواهند برای آموزش هزینه کنند و می خواهند با دانش کم تغییر را شروع کنند.
3- سومین گروه کسانی هستند که از درد نظم و منظم بودن آمدن سمت چابک شدن، بعبارتی چابک شدن برای آنها معادل با بی نظم کار کردن، سرخود بودن، هر کاری دوست داری بکن و … است
فرق نمی کند که جزو کدام گروه باشید، ولی باید دقت نمایید که “تعهد و نظم” دو اصل کلیدی در هر تیم و سازمان چابک است که اگر نباشند چابک بودن فقط شعاری بیش خواهد بود. اما بدلیل اینکه فرهنگ کلی ما در در جامعه و شرکت با اصل نظم زیاد همخوان نیست ما نیاز داریم تا بر روی فرهنگ نیز کار کنیم.
البته این فقط در مورد “نظم ” نیست، مسائله ای مانند “دروغ گویی ، عدم شفافیت ، عدم اعتماد، فرهنگ مقصر یابی، فرهنگ بهانه تراشی و … ” چیز هایی هستند که شاید عادی شده اند و نیاز به بازنگری دارند.
پس باید دید فرهنگ شرکت یا تیم فعلی ما همخوان و آمادگی نظم پذیر شدن را دارد، که چابک بودن آن را می طلبد؟
اما فرهنگ چیست؟ بعبارت ساده و خیلی عامیانه “فرهنگ یعنی آنطوری که ما کارها را انجام می دهیم و اگر یک نفر جدید به مجموعه اضافه شود انتظار خواهیم داشت که او هم آنگونه رفتار کند(مثلا اینگونه کد بنویسد، در آن ساعت بیاید و برود، وقتی وارد اتاق می شود در بزند و … )
معمولا بدلیل اینکه فرهنگ تیم ها و شرکت ها از یک فرهنگ کلی نشات می گیرد و آن هم فرهنگ جامعه است ما نیاز داریم تا تغییر فرهنگ داشته باشیم و تغییر فرهنگ خیلی سخت و زمان بر است. پس ما نیاز است در چابک شدن به مسائلی دقت کنیم که :
- برای چابک شدن نیاز به پیش نیارهایی داریم یا باید قبلا داشته باشیم یا باید بعدا به دست آوریم
- چابک شدن نیاز به تغییر دارد، یک تغییر اساسی ، همانند هر تغییری، چابک شدن با کتاب امکان پذیر نیست
- تغییر سخت است و زمانبر و آدم خود را می طلبد
- چابک یا اجایل یک هدف نیست، بلکه یک ابزار هستند که ما را به هدفمان می رساند، پس امکان دارد این ابزار برای ما اصلا کارا نباشد
- موقع حرکت به سمت چابک شدن اول بررسی کنید که فرهنگ فعلی سازمان یا تیم چقدر با چابک بودن سازگار است و آیا هزینه تغییر معقول می باشد؟
- چابک بودن فقط سمت کدنویسی نیست، بلکه همه جا در هر سطحی باید چابک شود
امیدوارم یکی از دغدغه ها و موانع چابک شدن در ایران را به خوبی بیان کرده باشم و این فرصت را برای فکر دوستان به وجود آورده باشم که آیا لازم است ما چابک شویم و آیا اصلا چابک بودن آنچیزی است که قبلا ما فکر می کردیم؟
چابک و موفق باشید