فرض کنید یک روز قبل دموی محصول هست، فردا قرار است برای افراد مهمی نتیجه چند هفته کار تیم را نشان دهیم. باگ هایی در سیستم، پدیدار می شوند. فشار روانی افراد در اتاق بالا می رود. تعداد باگ ها کم کم بیشتر می شوند، همه در لاک خودشون هستند، مدیر تیم نگران کار هست و پیگیر نتیجه می شود دائما.
در این حال، می شنویدیکی از اعضای تیم میگوید، “من که گفته بودم اینکار رو نکنید، فلانی به من گوش نداد” یا “من …” “من…”.
شاید یکی از رایج ترین ناهنجاری های گروهی و تیمی بخصوص در ایران در هنگام بروز مشکلات “سرزنش یا مقصر نشان دادن” دیگران است. یعنی سعی می کنیم نشان بدهیم که دیگران مقصر هستند و ما نقشی در این نتیجه بد نداریم.
اما چه می شود که اینگونه می شود؟
شاید دلایل زیادی برای این رفتار نفرات وجود داشته باشد. ولی من در اینجا به مهمترین مور آن اشاره می کنم، فرهنگ تیم یا آن سازمان طلب می کند که “مقصر” سریع پیدا شده و به جزای اعمال خود برسد.
اگر قرار باشد مقصری پیدا شود و قرار است حداقل به عنوان نفر “منفور” جمع معرفی شود، پس تک تک افراد تیم دوست ندارند که آن نفر، آنها باشد.
اما این فرهنگ “مقصر یابی” یا ترس از “مقصر شناخته شدن” سالها در نفرات در این کشور نهادینه شده است. برای مثال، در جمعی یک حرف اشتباهی بزنید. سریع همه به آن اشتباه شما اشاره خواهند کرد. اما در همان جمع “هزاران حرف درست و عقلانی” هم بزنید، شاید خیلی دیده نشوید. به عبارتی اشتباهات بیشتر دیده می شوند و بیشتر براساس آنها قضاوت می شویم تا کارهای درست.
“ترس از شکست” شاید در همه ما نهادینه شده است، پس وقتی در یک تیم کار میکنیم، دوست نداریم “به تنهایی” شکست بخوریم و تمام تلاش خود را می کنیم تا از آن بپرهیزیم. در این پزهیزش، شاید لازم باشد تا دیگران را قربانی کنیم، یا حداقل “تنها” نباشیم و اگر قرار است به جهنم بروم پس دوست ندارم تنها بروم.
اما چاره چیست ؟
پذیرش مسئولیت
اولین گام در مواجهه شرایط دشوارو بد این است که “مسئولیت خروجی” را بپذیریم. وقتی کسی می گوید “من که گفته بودم به فلانی” این یعنی اینکه اولا فلانی مقصر است، دوما من هیچ مسئولیتی قبول نمیکنم.
کسی که هیچ مسئولیتی قبول نمی کند، پس هیچ کاری در راستای بهبود شرایط دشوار هم نخواهد کرد.
اما چگونه باید اوضاع را بهبود داد؟
“سوال خود را تغییر دهید، خواهید دید دنیا تغییر میکند”
به جای اینکه بپرسید “چرا به هدفت نرسیدی؟” شاید بتوان پرسید “چه چیزی نیاز داری که سری بعد به هدفت برسی”.
یا به جای “از کجا این همه اشتباه شروع شد؟” می توان “به چه چیز نیاز داری تا به جلو بروی؟”
“راه حل” محور باشیم تا به جای “مشکل محوری”
اگر فقط بر روی “مشکل” تمرکز کنیم (چرا اینطوری شد؟ چرا آنطور ی نشد؟ چرا … ) این تنها ما را به گذشته هدایت خواهد کرد. این نیز باعث می شودچیزی را که نمی توانیم تغییر بدهیم را سعی کنیم تغییر دهیم و این تنها باعث بهانه تراشی یا مقصر نشان دادن دیگران می شود.
شناختن ریشه های مشکل خوب است، ولی اگر باعث بهانه تراشی و مقصر نشان دادن دیگران شود اصلا خوب نیست.
اصلا در این مواقع از “چرا” خیلی کم یا اصلا استفاده نکنیم.
مدیران تیم ها وقتی با سوال “چرا” وارد می شوند، در بهانه تراشی یا فرهنگ “سرزش” را برای دیگران را باز می کنند. پس به طور خلاصه آنها باید:
- باید فهمید که پیدا کردن مقصر سودی به نفع کسی ندارد.
- باید مسئولیت خروجی را پذیرفت. “اگر شرکت، تیم، سازمان، کشور، دنیای ما اینگوه شد تقصیر دیگری نیست، و مسئولیت درست کردن آن با ما است”
- باید به جای “مشکل محور” بودن “راه حل محور” باشیم.
- “مشکل محوری” باعث می شود فقظ در گذشته ای که نمی توان آن را تغییر داد، سیر کنیم.
- “سیر در گذشته” جز بهانه تراشی و مقصر یابی اثری ندارد.
- برای “راه حل محور” بودن باید سوال خودمان را تغییر دهیم و به آینده ای که می توانیم آن را تغییر دهیم نگاه کنیم.
نتیجه گیری
خواسته یا ناخواسته، یک سری رفتار در نفرات نهادینه شده است. وقتی این نفرات در یک تیم دور هم جمع می شوند، این عادات و رفتارها به شکل های مختلف پدیدار خواهند شد که شاید به از هم پاشیدن تیم ختم شود. یک رهبر خوب باید توانایی این را داشته باشد که با ایجا یک فرهنگ مناسب، افراد را از عادت های قدیمی بیرون بکشد و در فرهنگ جدید همراه خود کند.
شاید یکی از عادات مهم در تیم های بازده بالا این است که افراد دنبال مقصر نیستند، بلکه دنبال یاد گرفتن از اشتباهات و ساختن آینده بهتر برای خود هستند.
چابک و موفق باشید
مرسی
نظر من هم اینه که اهمیت نداره و مهم نیست چرا، چه چیزی و چه کسی مقصر بوده، مهم اینه که مشکل حل بشه.
«در این حال، می شنوید یکی از اعضای تیم میگوید، “من که گفته بودم اینکار رو نکنید، فلانی به من گوش نداد” یا “من …” “من…”.»
و در جواب جمله بالا باید بگم اگر به جای اون اشتباه یک موفقیت ایجاد میشد باز هم چنین افرادی میان و میگن که «من که گفته بودم اینکار رو نکنید اشتباه کردم و خوب کاری کردید که به من گوش نکردید»؟ 🙂
در کل مهم اینه که خروجی تیم برای تمامی اعضا تیم هست، حتی کسی که برای تیم چایی هم میاره در موفقیت و یا شکست تیم نقش داره 🙂
یه ضرب المثل قشنگ در این مورد هست که میگه شکست یتیم است ولی پیروزی هزار پدر دارد.
این مسئله در مورد موفقیت هم صادقه که همه می خواهند نشان بدهند که باعث اون موفقیت بوده اند.